دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادن
چه مبارک سحری بود وچه فرخنده شبی /آن شب قدرکه این تازه براتم دادند
شب قدرشبی که بایدبه یاد روی محبوب عزیز؛آن یارپنهان رخسار؛بادردمندی های عاشقانه
نالیدودیداراورا ازخدای مهربان طلبید
میگفت:بوی عطرعجیبی میداد هربار که اسم عطرشو می پرسیدم جواب سربالا می داد؛شهید که شد تو وصیتنامه اش نوشته بود ؛ بخدا قسم هیچ وقت عطر نزدم هر وقت خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم "السلام علیک یااباعبدالله"...برای شادی روح شهدا صلوات